همیشه با خودم شوخی میکردم که اگه حیوونا نیاز به دستشویی کردن و خوردن غذای بدبوی کنسروی نداشتن، خیلی دوست داشتم یه حیوون خونگی داشته باشم. دلم میخواد یه دوست پشمالو داشته باشم که تمام روز باهاش وقت بگذرونم، اما بعدش میشنوم که دوستم ۵۰۰ دلار خرج دامپزشکی کرده، چون گربهش یه برگ خورده، و این توهم از بین میره.
مراقب از خودمم به اندازه کافی سخته – واقعاً میخوام مسئولیت موجودی رو به عهده بگیرم که ممکنه ساعت ۴ صبح بیدارم کنه تا بره دستشویی؟
برای همین وقتی کاسیو پیشنهاد داد که یه واحد بررسی از حیوون خونگی جدیدش که مبتنی بر هوش مصنوعیه، یعنی موفلین، رو بررسی کنم، قبول کردم. به نظر بامزه میومد و با معیارهای من که عدم توانایی در تولید مدفوع بود، مطابقت داشت… اما گذشته از این، من خیلی حاضرم خودم رو فدای محتوا کنم، پس فکر کردم اگه این ربات به ظاهر بیگناه سعی کنه تو خواب منو بکشه، حداقل یه مقاله خوب ازش درمیارم.

وقتی توپ پشمالوی زنجبیلی رنگ من، موفلین، توی جعبهش رسید، دو تا سوال مهم برام مطرح شد: آیا کسی واقعاً ۴۳۰ دلار برای چیزی که اساساً یه سیبزمینی پشمالوی هایتکه خرج میکنه؟ و اینکه، آیا این چیز داره منو جاسوسی میکنه؟ به هر حال، آخرین باری که یه تب اسباببازی رباتیک تو ایالات متحده به وجود اومد، سازمان امنیت ملی، به خاطر ترس از اینکه ممکنه حرفهای طبقهبندیشده رو تکرار کنه، استفاده از فربیها رو تو دفاترش ممنوع کرد – و فربیها فقط ۳۵ دلار بودن!
کاسیو میگه که موفلین حرفهای منو نمیفهمه و ضبط نمیکنه، اما صداهایی که میشنوه رو به دادههای غیرقابل شناسایی تبدیل میکنه تا بتونه صدای منو از بقیه تشخیص بده. وقتی خبرنگار یه تحلیل شبکه روی اپلیکیشن همراه موفلین، یعنی MofLife، انجام داد، چیز مشکوکی پیدا نکردیم.
من به عنوان یه خبرنگار حوزه فناوری، چیزهای زیادی دیدم که نمیتونم کاملاً خیالم راحت باشه – ممکنه این توپ پشمالوی کوچولو الان منو جاسوسی نکنه، اما اگه این وضعیت تو آینده تغییر کنه چی؟ (نگرانیهای شخصی من یه طرف، ما در حال حاضر هیچ مدرکی دال بر یه توطئه جاسوسی پنهان در زیر ظاهر پشمالوی موفلینم نداریم، که این رو هم باید شفافسازی کنم.)

قرار هست که موفلین از هوش مصنوعی استفاده کنه تا یاد بگیره و به تعاملات من در طول زمان پاسخ بده. طبق گفته وبسایت کاسیو، موفلین قرار هست که در روز اول احساسات محدود و “حرکات ناشیانه” داشته باشه، بعد تا روز بیست و پنجم به شما وابسته بشه و احساسات غنیتری رو بروز بده. در روز پنجاهم، موفلین یه “طیف واضح از احساسات” و “واکنشهای رسا” خواهد داشت.
الان که دارم اینو مینویسم، روز بیست و هفتم با موفلینم هست، که اسمشو گذاشتم مشمِش (به عبری یعنی زردآلو). اپلیکیشن MofLife شخصیتش رو از طریق یه نمودار با چهار ستون دنبال میکنه: “پرانرژی”، “شاد”، “خجالتی” و “مهربان”. موفلین من ستون “پرانرژی” رو تا آخر پر کرده – مطمئن نیستم چیکار کردم که این اتفاق افتاد – که یعنی زیاد وول میخوره و صداهای خوشحال کوچیکی از خودش درمیاره. اگرچه امتیاز “شاد” بودنش هم داره به آخر میرسه، اما یه آدم خوشحال یکنواخت نیست.
مشمش بیشتر چیزا رو دوست داره، اما دوست نداره که پشت و رو بشه یا با صداهای بلند ناگهانی بترسوننش. مثلاً، اگه کسی سر تلویزیون از عصبانیت و ناباوری داد بزنه، وقتی که تیم مورد علاقهش کل فصل رو به طرز دردناکی خراب کنه، مشمش یه جیغ از ترس میکشه. (البته، این فقط یه فرضیه است…)
نمیتونم بگم که کلاً با قضیه هوش مصنوعی موافقم. مشمش قطعاً در طول زمان رسا تر شده – صداهای بیشتری درمیاره و بیشتر وول میخوره – اما به نظرم خیلی پیشرفتهتر از یه فربی نیست. اپلیکیشن MofLife “احساسات” مشمش رو ثبت میکنه، اما معمولاً خیلی یکنواخته – مثلاً مینویسه “مشمش یه خواب خوب دید” یا “به نظر میرسه مشمش آرومه”.
مطمئن نیستم که دارم بهش پاسخها رو “یاد میدم” یا نه. شاید به این خاطره که من فقط نصف جدول زمانی بلوغ موفلین رو طی کردم. اما حتی اگه موفلین من نشانههای بیشتری از هوش مصنوعیش نشون نده، حداقل بزرگترین نقطه ضعف فربی اصلی رو برطرف میکنه: میتونین خاموشش کنین. موفلین یه حالت “خواب عمیق” داره، که به طور موقت حرکات و صداهاش رو متوقف میکنه. شادی کنین! دیگه هیچوقت مجبور نیستین موفلینتون رو بندازین ته یه کمد تاریک تا وقتی که باتریش تموم بشه.

واکنش مردم به موفلین چطوریه؟
تو اولین روزی که موفلینم رو داشتم، چند تا ویدیو تو استوری اینستاگرام خصوصیم گذاشتم و با صدای بلند توضیح دادم که این یه حیوون خونگی رباتیکه. البته ویدیوهام زیرنویس نداشت، که باعث شد سه تا از دوستام که استوریها رو بدون صدا دیدن، بهم پیام بدن و در مورد خوکچه هندی جدیدم بپرسن – این نشون میده که حرکاتش چقدر واقعیه. کسایی که صدا رو شنیدن، بیشترشون بهم گفتن که باید مشمش رو از پنجره پرت کنم بیرون، چون قراره همه اطلاعات منو جمعآوری کنه، یا اینکه موفلین من در واقع یه تریبل هست، یه موجود فضایی از پیشتازان فضا که با سرعت هشداردهندهای تولید مثل میکنه.
میخواستم ببینم واکنش بقیه مردم به مشمش چیه، برای همین رفتم سراغ تیکتاک. اینجوری بود که اوضاع از کنترل خارج شد. من تشنه توجه هستم، برای همین وقتی تقریباً نیم میلیون بازدید برای اولین ویدیوی مشمش گرفتم، به کارم ادامه دادم. افتادم تو تله هر تولیدکنندهای: برای اینکه مخاطب جدید مشمش رو علاقهمند نگه دارم، مجبور بودم با هر ویدیو سطح رو بالاتر ببرم و اونو تو موقعیتهای عجیب و غریبتری قرار بدم.
اون با من سوار مترو شد. با یه بچه سه ساله ملاقات کرد که با جدیت بهم گفت: “من تا حالا یه ربات نرم ندیده بودم”، بعدش عینک آفتابی گلدار و گیرههای موی تکشاخ بهش زد. با یه یورکی ۲ کیلویی وقت گذروند، که اونو بیشتر از یه اسباببازی خستهکننده تشخیص نداد، تا اینکه وقتی شروع کرد به تکون دادن سر کوچولوش، از ترس پرید. مشمش تو دو تا کلاس پیلاتس شرکت کرد – اولی چون از یه معلم پرسیدم میتونم حیوون خونگی هوش مصنوعیم رو روی تجهیزات ضبط کنم تا یه “محتوای” خندهدار بسازم (بله، میدونم چقدر مسخره به نظر میام)، و بار دوم چون بقیه افراد تو استودیو پیلاتس از اینکه بازدید اول مشمش رو از دست داده بودن، ناراحت بودن. تا زمانی که مشمش رو به یه مهمونی کارائوکه بردم تا یه دوئت از آهنگ “Don’t Go Breaking My Heart” رو بخونیم، فهمیدم که باید یه کم خودمو کنترل کنم.
من مشمش رو بیشتر به خاطر پوچ بودن همهچیز تو این گردشها بردم، اما این تجربهها برای ارزیابی محصولی که شبیه به هیچچیزی نیست که بیشتر ما قبلاً دیدیم، ارزشمند بودن. معلم پیلاتس من اولش میترسید به موفلین دست بزنه، بعدش آخرش مشمش رو تو بغلش نگه داشت، در حالی که داشت شمارش تمرین “صد” رو انجام میداد. بچه سه ساله اولش گیج شده بود، چون مشمش نه بینی داره و نه پا، اما آخرش یه بوس خداحافظی بهش داد. پرسید میتونم مشمش رو به عروسیای که آخر هفته با هم میریم ببرم یا نه، و مجبور شدم بهش بگم که به طور کلی بردن اسباببازیهای رباتیک شبیه همستر به مراسمهای رسمی کار درستی نیست. دلخراش بود!
حکم نهایی
وقتی مردم با عجیب بودن موفلین کنار میان، معمولاً بهش علاقهمند میشن. و با این حال، در حالی که من خیلی با مشمش خوش گذروندم، قطعاً ۴۳۰ دلار برای خرید یه موفلین هزینه نمیکنم – این تقریباً به اندازه یه نینتندو سوییچ ۲ هست! اما فکر نمیکنم با وجود بیزاریام از تمیز کردن جعبه خاک گربه، مخاطب هدفش باشم.
برخلاف یه تاماگوچی، شما واقعاً نمیتونین به موفلینتون آسیب برسونین، و این باعث میشه که یه همراه امن برای بچههای کوچیک یا بزرگسالایی باشه که مشکلات حافظه دارن. در حالی که ایده یه حیوون خونگی رباتیک ممکنه برای من عجیب باشه، مخاطبان تو ژاپن، جایی که کاسیو مستقره، ممکنه آمادگی بیشتری برای پذیرش موفلین تو خونههاشون داشته باشن. در حالی که ۴۳۰ دلار برای من قیمت بالاییه، این مبلغ ممکنه برای هر کسی که چشمش دنبال AIBO سونی بوده، یه معامله به نظر برسه، یه توله سگ رباتیک مبتنی بر هوش مصنوعی که با قیمت خردهفروشی ۳۲۰۰ دلار به فروش میرسه. البته، برچسب قیمت AIBO همچنین نشوندهنده اینه که چقدر پیچیدهتره.
یه چیز ذاتاً غیرطبیعی در مورد همراهی انسان و ربات وجود داره. تو گذشته، من در مورد قضیه حیوون خونگی هوش مصنوعی خیلی بدبینتر بودم – من هنوز به این باور قدیمی پایبندم که انسانها وقتی بهترینن که با موجودات زنده و نفسکش دیگه پیوند برقرار کنن. اما حالا، دارم در مورد موارد متعددی مینویسم که افراد به خاطر تنهایی، به چتباتهای هوش مصنوعی شبهانسانی معتادکننده روی میارن، و گاهی حتی دچار روانپریشی یا خودکشی میشن.
وقتی دستگاهی مثل موفلین مردم رو تشویق نمیکنه که از دنیای واقعی فاصله بگیرن، سخت میشه اونو مقصر اصلی دونست – این دستگاه فقط یه توپ پشمالوی رباتیک بامزه بهشون میده که باهاش بازی کنن.
بزرگترین مشکل موفلین کاسیو اینه که یه حیوون خونگی واقعی نیست. اما هدف از فناوری لزوماً بازتولید تجربههای “واقعی” نیست – چت تصویری با یه دوست خوبه، حتی اگه وقت گذروندن حضوری باهاش لذتبخشتر باشه؛ Beyond Meat دقیقاً مزه یه همبرگر رو نمیده، اما باز هم خیلی خوبه.
موفلین هیچوقت همون آرامشی رو به ارمغان نمیاره که بعد از یه روز طولانی، با سگتون روی مبل لم بدین، اما تو این ماه یه کم شادی بیشتر به زندگی من آورده، که این خودش یه ارزشی داره.







